خلاصه اینجوری شد ک زن ذلیلش شدم!


یه دل خسته ویک عشق محال

در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد


ی وقتی دلبری بود حالمونو میپرسید

زنگ میزد ازراه دور لپامونو میبوسید

تا دید ک ناامیدم، شوقو نشوند ب حالم

وقتی خرابش شدم عشقو کشوند خیالم

تا اومدم بجنبم دیدم بی تابش شدم

ی دل ک سهله صددل،خاطرخرابش شدم

سرمایه زندگیم این دل زخم خورده بود

ک این دلم ازعشقش خاک توسری مرده بود

ذوق مرگ شدم خدایی،تا گفت حسین میخوامت

ی زل زدم توچشماش،گفتم حسین بکامت

خلاصه اینجوری شد ک زن ذلیلش شدم!

ازبس ک مهربونه منم علیلش شدم



نوشته شده در 8 دی 1391برچسب:,ساعت 18:32 توسط h.h| |


Power By: LoxBlog.Com